24 دی, 1400
امام علی علیه السلام, اهل بیت پیامبر اسلام, شب قدر, شعر و ادب, فرهنگی
شده نزدیکتر از قبل شهادت به علی
اقتدا کرده به همراه جماعت به علی
با سر تیغ جداکردنشان دشوار است
بس که چسبیده در این لحظه عبادت به علی
فرق شمشیر عرب با همه در یک چیز است
به عقب خم شده از شرم اصابت به علی
لااقل قاتل او بر سر پیمانش ماند
لااقل داشت از این حیث شباهت به علی
درد اینجاست که در دست دگر خنجر داشت
هرکه آمد بدهد دست رفاقت به علی
رنگ رو زرد، عبا سرخ، نپوشد شاهی
مثل این جامه که پوشاند سیاست به علی
روزگاری همه از تیغ دو دم میگفتند
افتخارش به عرب ماند، جراحت به علی!
کاسهی شیری و دستان یتیمی لرزان
این خبر را برسانید سلامت به علی
محمدحسین ملکیان
24 دی, 1400
امام حسین علیه السلام, اهل بیت پیامبر اسلام, شب قدر, شعر و ادب, فرهنگی
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگدلی
هی بگویم بعلیّ بعلیٍّ بعلی
مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی
اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی
همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژدهی خیرالعملی
ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث
خوشترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی
ای دریغا که شب قدر، علی را کشتند
قدرنشناسترین امّت لات و هبلی
کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است ولی،
باز قرآن به سرش دارد و هی میگوید
بحسین بن علیٍ بحسین بن علی
مهدی جهاندار
24 دی, 1400
امام علی علیه السلام, اهل بیت پیامبر اسلام, شعر و ادب, فرهنگی
بینگاهت بینگاهت مرده بودم بارها
ای که چشمانت گره وا میکند از کارها
مهر تو جاری شده در سینهی دریا و رود
دور دستاس تو میچرخند گندمزارها
باز هم چیزی به جز نان و نمک در خانه نیست
با تو شیرین است اما سفرهی افطارها
باغ غمگین است لبخندی بزن تا بشکفند
یاسها، آلالهها، گلپونهها، گلنارها
برگهای نازکت را مرهمی جز زخم نیست
دورت ای گل سربرآوردند از بس خارها
بعد تو دارد مدینه غربتی بیحد و مرز
خانههای شهر، درها، کوچهها، دیوارها
نخلهای بیشماری نیمه شبها دیدهاند
سر به چاه درد برده کوه صبری بارها
سیده تکتم حسینی
23 دی, 1400
امام حسین علیه السلام, اهل بیت پیامبر اسلام, شعر و ادب, فرهنگی
خلق و خوی نبوی با دم عیسی داری
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
از ازل نام تو بوده است قدیمالاحسان
قدمتی بیشتر از آدم و حوّا داری
سر خونین تو و طشت طلا، حیرانیم
زین شباهت که تو با حضرت یحیی داری
کشتی نوح فقط قایق کمظرفیتی است
پیش کشتی نجاتی که تو آقا داری
پشت موسی اگر آن روز به هارون شد گرم
تکیه امروز تو بر زینب کبری داری
رحم بر روسیهان، عاطفه بر دشمن خویش
یادگاری است که از حضرت زهرا داری
لشکر از هیبت و نور تو به هم میریزد
چون نشان از علی عالی اعلا داری
چند قرنی است ملائک به زمین میآیند
چونکه در کرب و بلا عرش معلّی داری
از کرامات تو ما نیز بهشتی شدهایم
که تو در خیمهٔ خود سایهٔ طوبی داری
عباس احمدی
23 دی, 1400
شعر و ادب, فرهنگی
در باد ورق میخورد این دفتر خالی
این غفلت مشهور به تقویم جلالی
هرجا بگریزم، غم تو زودتر آنجاست
از گریه پرم، ای همهجا، جای تو خالی!
هرگز شده دریا برود دیدن رودی؟
دیدار من و عشق؟ چه بیهودهخیالی!
از آب حرام است تهی کاسهی مستان
بر خوان خدا نیست مگر نان حلالی؟
ای هرگز نومید! در این دایرهی وهم
شوق سفری کو؟ چه سقوطی؟ چه کمالی؟
خوب است همه چیز و بهکام است شب و روز
ای عشق! به جز دوری تو نیست ملالی
این قافیهبازی و گرفتاری الفاظ
ما را به کجا میبرد این بیپر و بالی
عبدالحمید ضیایی
23 دی, 1400
امام رضا علیه السلام, اهل بیت پیامبر اسلام, شعر و ادب, فرهنگی
عشق رسوایی محض است که حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
شرط اول قدم آن است که نوکر باشیم
هر کسی در به در خانه ی مولا نشود
دیر اگر راه بیافتیم، به یوسف نرسیم
سر بازار کسی منتظر ما نشود
لذت عشق به این حس بلا تکلیفی ست
لطف تو شامل حالم بشود یا نشود؟
هر قدر هم بشود دور ضریح تو شلوغ
من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود
بین زوار که باشم به تو نزدیکترم
قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود
امن تر از حرمت نیست، همان بهتر که
کودک گمشده در صحن تو پیدا نشود
بهتر این است که عاشق دم پابوسی تو
نفس آخر خود را بکشد پا نشود
من دخیل دل خود را به تو طوری بستم
که به این راحتی آقا گره اش وا نشود
بارها حاجتی آورده ام و هر بارش
پاسخی آمده از سمت تو، الّا: نشود!
امتحان کردم و دیدم که میان حرمت
هیچ ذکری قسم حضرت زهرا نشود
آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کشت
عاشقی با اگر و شاید و اما نشو
محمد رسولی
23 دی, 1400
اهل بیت پیامبر اسلام, شعر و ادب, فرهنگی
سکهها ایمانشان را برد بیعتها شکست
یک به یک سردارها رفتند قیمتها شکست
دست بدعت جانماز از زیر پای او کشید
در شب شومی که قبح هتک حرمتها شکست
خنجر ماموم بر پای امامش زخم زد
قامت دین را نماز بی بصیرتها شکست
دشمنان زخمش زدند و دوستان زخم زبان
آه این آیینه را سنگ ملامتها شکست
زهر جعده تلخ تر از صلح تحمیلی نبود
زهر را نوشید و بغضش بعد مدتها شکست
حسین عباسپور
22 دی, 1400
امام رضا علیه السلام, اهل بیت پیامبر اسلام, شعر و ادب, فرهنگی
مثل عشاقی که هر ساعت دم از “او” میزنند
در حرم آیینهها بانگ هوالهو میزنند
روی یوسفها کجا و روی سلطان رئوف
از قضا این بار با هم دلبران مو میزنند
بعد یک ساعت نشستن با تو دانای عرب
رومیان لبخند بر علم ارسطو میزنند
در صف میزان، کبوترهای مشهد میرسند
سنگ عفوت را به شاهین ترازو میزنند
فرشبافان در پی کسب ضمانت نامهات
نقشهی قالیچهها را طرح آهو میزنند
وه چه تصویریست هر شب آبشاران بهشت
روبروی حوض گوهرشاد زانو میزنند
هر سحر کوه گناهان را که میریزد زمین
خادمانت مثل کاه از صحن جارو میزنند
خسته از درهای بسته دستهای نا امید
عاقبت بر پنجره فولاد تو رو میزنند
میلاد حسنی
22 دی, 1400
امام رضا علیه السلام, اهل بیت پیامبر اسلام, شعر و ادب, فرهنگی
در گوشهای ز صحن تو قلبم نشسته است
دل، طوقِ الفتی به ضریح تو بسته است
چون دشتهای تشنه در این آستان قدس
در انتظار ابر عنایت نشسته است
چون ذره بر ضریح خود ای روح آفتاب!
ما را قبول کن که دل ما شکسته است
فوج کبوتران تو آموخت عشق را
پرواز نور در حرمت دسته دسته است
دریاب روح خستۀ ما را که مثل اشک
دیگر امید ما ز دو عالم گسسته است
میآید از تراکم عالم به این دیار
قلبی که از تزاحم اندوه خسته است
غلامرضا شکوهی
22 دی, 1400
امام رضا علیه السلام, اهل بیت پیامبر اسلام, شعر و ادب, فرهنگی
مضمون بکر غیر تو پیدا نمی کنم
جز مدح دوست، لب به سخن وا نمی کنم
معنای پاک اسم تو در هیچ واژه نیست
من با پیاله دست به دریا نمی کنم
در وصف آستین سخن را به هیچ روی
صد سینه حرف دارم و بالا نمی کنم
من ذرّه ام که خانه ی خورشید خویش را
از هیچ کس به جز تو تقاضا نمی کنم
ای گنبد همیشه مطهّر به عطر اشک
جز در حریم کوی تو مأوا نمی کنم
در آستان بخشش تو چون حضور شمع
جز با سرشک و شعله مدارا نمی کنم
آن قدر سربلند بر ایوان نشسته ای
کز دور هم به جز تو تماشا نمی کنم
پیش تو دست مثل علف می زنم به خاک
چون سرو، سر به سوی ثریّا نمی کنم
نامم اگر غلام رضا هست، خویش را
با نردبان اسم تو بالا نمی کنم
غلامرضا شکوهی
22 دی, 1400
امام رضا علیه السلام, اهل بیت پیامبر اسلام, شعر و ادب, فرهنگی
ای سلام گرم خورشید از فراسوها به تو
شب پناه آورده با انبوه شببوها به تو
بغض خود را ابرها پیش تو خالی میکنند
از غم صیاد میگویند آهوها به تو
ای ضریحت عشق! از هر لذتی شیرینتر است
لحظهای که میرسد دست النگوها به تو
چون کبوتر دست برمیداشتند از رسم کوچ
فکر میکردند اگر روزی پرستوها به تو
نسخهی درماندگان است آب سقاخانهات
ای که دارد بستگی تأثیر داروها به تو
نغمهی نقاره یک سو، یک طرف هوهوی باد
من دلم را دادهام در این هیاهوها به تو
سیده تکتم حسینی
22 دی, 1400
امام رضا علیه السلام, اهل بیت پیامبر اسلام, شعر و ادب, فرهنگی
به ظاهر زائرم اما زیارت را نمی فهمم
من بیچاره لطف آشکارت را نمی فهمم
تو از من بیشتر مشتاق دیداری و من حتی
به دل افتادن گاه و گدارت را نمی فهمم
زیارت نامه می خوانم دلم از نور لبریز است
“اگر چه گاه معنای عبارت را نمی فهمم”
تو پرواز مرا در اوج می خواهی و می دانی
من از بس در قفس بودم اسارت را نمی فهمم
به جای غربت تو ازدحام صحن را دیدم
غریبی آه درد بی شمارت را نمی فهمم
::
به هر زائر سه جا سر می زنی-دلگرمی ام این است-
زیارت نه ولی قول و قرارت را که می فهمم
حسین عباسپور
⚘ثامن کتاب
www.samenketab.ir
22 دی, 1400
سخن بزرگان, فرهنگی
صلوات نامه قدیم مردم ایران
? صلوات نامه مشهور مردم که در گذشته، کودکان در مکتب خانه ها بعد از فراگیری قرآن می خواندند و زمزمه می کردند .
?☘?☘??☘?☘?☘???
سعی کنیم آن را در محافل خانوادگی بخوانیم و سنت صلوات خوانی را احیا کنیم و حتی آن را به بچه های خودمان یاد بدهیم .
?اول خوانیم خدا را
رسول انبیا را
علی مرتضی را
*صل علی محمد
صلوات بر محمد*
?صلوات را خدا گفت
جبرئیل بارها گفت
در شان مصطفی گفت
*صل علی محمد
صلوات بر محمد*
☘شاه نجف علی است
سرور دین علی است
شیر خدا علی است
*صل علی محمد
صلوات بر محمد*
?یا رب به حق زهرا
شفیع روز جزا
یعنی که خیر النساء
*صل علی محمد
صلوات بر محمد*
?بعد از علی حسن بود
چون غنچه در چمن بود
نور دو چشم من بود
*صل علی محمد
صلوات بر محمد*
?بوی حسین شنیدیم
چون گل شکفته دیدیم
به مدعا رسیدیم
*صل علی محمد
صلوات بر محمد*
?زین العباد دانا
سجاد است و بینا
می گفت وقت دعا
*صل علی محمد
صلوات بر محمد*
☘باقر امام دین است
نور خدا یقین است
فرزند عابدین است
*صل علی محمد
صلوات بر محمد*
☘جعفر صبح صادق
هم نور و هم موافق
تاج سر خلایق
*صل علی محمد
صلوات بر محمد*
☘موسای با سعادت
با ذکر و با عبادت
می گفت در اسارت
*صل علی محمد
صلوات بر محمد*
☘هشتم رضا امام است
از ضامنی تمام است
شاه غریب بنام است
*صل علی محمد
صلوات بر محمد*
?ما شیعه تقی ایم
خاک ره نقی ایم
محتاج عسکری ایم
*صل علی محمد
صلوات بر محمد*
☘مهدی به تاج و نورش
با پرچم رسولش
نزدیک شد ظهورش
*صل علی محمد
صلوات بر محمد*
?یارب به حق زهرا
شفیع روز جزا
بخشا گناه ما را
*صل علی محمد
صلوات بر محمد*
☘ای مردمان بدانید، این ذکر را بخوانید تا در بلا نمانید
*صل علی محمد
صلوات بر محمد*
? *اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
???☘????☘?
22 دی, 1400
سخن بزرگان, فرهنگی
?#حکایت_آموزنده
قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید …
باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد …
مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد …
اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت …
در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد …
بنجامین فرانکلین می گوید: دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود …
این است حکایت دنیا…
⭐ثامن کتاب
www.samenketab.ir
22 دی, 1400
سخن بزرگان, فرهنگی
قشنگترین متنی که این مدت دیدم….
چرا وقتی ماشین ات جوش می آورد ، حرکت نمی کنی ؟
کنار زده و می ایستی ؟
چون ممکن است آتش بگیرد و به خودت و دیگران صدمه بزند!
خودت هم همینطوری…
وقتی جوش می آوری ، عصبی و نا آرام می شوی.
در این حال تخته گاز نرو !
بزن کنار ، ساکت باش ، و هیچ نگو…!
وگرنه هم به خودت آسیب میزنی هم به اطرافیان…
?
22 دی, 1400
داستان و حکایت, سخن بزرگان, فرهنگی
داستان شب
وقتی حضرت عیسی علیه السلام از خداونددر خواست کرد کسی را به او نشان دهد که نزد خدا محبوب تر از او باشد ، خداوند عیسی را به پیرزنی که در کنار دریا زندگی می کرد راهنمایی نمود . وقتی عیسی علیه السلام به سراغ آن خانم آمد ، دید در خرابه ای زندگی می کند وبا بدنی فلج و چشمانی نابینا در گوشه ای رها شده است . وقتی حضرت عیسی علیه السلام جلوتر رفت ودقّت کرد ، دید پیرزن مشغول ذکری است :
« الحَمدُ للهِ المُنعِمِ المُفضِلِ المُجمِلِ المُکرِمِ»
خدایا شکرت که نعمت دادی ، کرم کردی ، زیبایی دادی ، کرامت دادی .
حضرت عیسی علیه السلام تعجب کرد که اوبا این بدن فلج که فقط دهانش کار می کند ، چرا چنین ستایش می کند ؟ با خود گفت که او از اولیای خداست ومن بی اجازه وارد خرابه شدم ؛ برگردم ، اجازه بگیرم و بعد داخل شوم . به دم خرابه بازگشت و گفت : « السَّلامُ علیکُ یا أَمهَ الله» پیرزن گفت : « وعلیک السَّلام یا روح الله». عیسی پرسید : خانم ! مگر مرا می بینی ؟
گفت : نه . پرسید : پس از کجا دانستی که من روح الله هستم؟ پیرزن گفت : همان خدایی که به تو گفت مرا ببین ، به من هم گفت چه کسی می آید . عیسی با اجازه آن خانم وارد خرابه شد وپرسید : خداوند به تو چه داده است که این قدر تشکّر می کنی ؟ تشکّر تو برای چیست ؟ پیرزن گفت : یا عیسی ، آن چه به من داده بود از من گرفت ، آیا همین طور پس گرفته است ؟ آیا وقتی می خواست آن را از من بگیرد ، به من نگاه کرد وپس گرفت ؟ عیسی فرمود : آری ، اوّل به تو نگاه کرده وبعد پس گرفته است . پیرزن گفت : من به همان نگاه او خوشم . خدا این نگاه رابه دیگری نداشته وبه من کرده است ؛ پس جای شکر دارد .
☘ چنین پیرزنی به خداوند وصل است در حالی که پیامبر هم نبود . در واقع استادِ حضرت عیسی علیه السلام شد . امّا وقتی برای ما مصیبتی پیش می آید ، فکر می کنیم خدا با ما قهر کرده است در حالی که برخی از آن ها جبران گناهان ماست تا خداوند متعال در آخرت ما را عذاب نکند ، برخی دیگر از گرفتاری ها به خاطر این است که از خدا غافل نشویم ، برخی دیگر هم به خاطر این است که خدا دوستمان دارد و می خواهد به خاطر صبر بر مشکلات ، پاداش بیشتری دریافت کنیم .☘
22 دی, 1400
جهت تفکر و تامل, سخن بزرگان, فرهنگی
اگر کشتی را در آب ببینی طبیعی است، اما اگر آب را در کشتی ببینی خطرناک است. تو در قلب دنیا باش ولی دنیا در قلب تو نباشد
▁▂▃▄▅???▅▄▃▂▁
?اگر چیزی از دست دادی که انتظارش را نداشتی، خداوند چیزی به تو خواهد داد که توقع به دست آوردنش را نداشتی.
▁▂▃▄▅???▅▄▃▂▁
خوشبین و امیدوار باش وقتی کارهایت گره می خورد، زیرا خداوند دو بار قسم یاد کرده که به دنبال هر سختی آسانی است
▁▂▃▄▅???▅▄▃▂▁
?زندگی از مرگ پرسید :
چرا من نزد انسان ها محبوب هستم ولی از تو نفرت دارند؟
مرگ جواب داد :
برای اینکه تو دروغی زیبا و من حقیقتی دردناک هستم
▁▂▃▄▅???▅▄▃▂▁
? اگر معتقد بودی که بعد از هر شقاوتی سعادت و بعد از هر اشکی لبخند خواهد بود عبادت بزرگی را ادا کرده ای که همان، گمان نیکو به خداوند است.
▁▂▃▄??? ▅▄▃▂▁
?اگر آدرس رزق و روزیت را نمی دانی …. نترس… چون او آدرس تو را می داند… اگر تو به او نرسیدی … حتما او به تو خواهد رسید.
???????
?اگر بدی را با بدی پاسخ دهیم … کی بدی پایان خواهد یافت؟
???????
? به خاطر نعمت و دارایی به هیچ کس حسادت نکن زیرا نمی دانی خداوند در مقابل چه چیزی را از او ستانده است …. اندوهگین نباش اگر مصیبتی به تو رسید زیرا نمی دانی خداوند در مقابل چه چیزی را به تو خواهد داد”
???????
???دو سخن حکیمانه از زیباترین حکمت هایی که امروز دریافت کرده ام :
?سخن حکیمانه ژاپنی ها :
هر سقوطی پایان نیست … سقوط و نزول باران، زیباترین آغاز است.
???????
?حکیمی می گوید :
من از اینکه بدون کفش راه می رفتم می گریستم … اما وقتی مردی بدون پا دیدم، از گریستن دست کشیدم …. در هر وضعیتی، شاکر خداوندشدم.
???????
? اگر با پولت صدقه نمی دهی
با لب و دندانت صدقه بده
“لبخند بزن”
???????
از کارهای عجیب و غریب انسان است که از شنیدن نصیحت متنفر است ولی به رسوایی و بدیها گوش می دهد…
???????
?سعی کن مردم در تو فقط سعادت و خوشبختی سراغ داشته باشند و از تو فقط لبخند ببینند.
????????
*هیچکس از آخرین خداحافظی باخبر نیست.. باهم مهربان باشیم*
22 دی, 1400
سخن بزرگان, فرهنگی
*عاقبت توهین و تمسخر*
*نقل است:*
سرهنگی در حمام به *مرحوم آیه الله شاه آبادی استاد امام خمینی “ره” با لحن تندی گفته بود:مرتیکه! زود باش!*
آن زمان حمام ها تاریک بودند. چراغ نداشتند. مرحوم آیه الله شاه آبادی هم پیرمرد بودند چون می خواست از سطح حمام بگذرد،خیلی احتیاط می کرد که آب های کثیف به بدنشان نریزد. آن سرهنگ وقتی این دقت را می بیند شروع می کند به توهین.
*آیه ا….شاه آبادی* از این تمسخر و طعن و توهین او خیلی ناراحت شد، ولی نه تنها چیزی نگفت،بلکه به راه خود ادامه دادند و رفتند.
فردای آن روز آیه الله شاه آبادی در حوزه مشغول تدریس بودند که صدای عدّه ای را شنید که جنازه ای را میبردند. پرسید: چه خبر شده است؟ اطرافیان گفتند آن سرهنگی که دیروز در حمام به شما اهانت کرد، وقتی از حمام بیرون آمد ، در کمتر از ۲۴ ساعت از دنیا رفت
مرحوم آیت الله شاه آبادی ناراحت و متاثر شده بود و فرمود: *اگر چیزی در جواب به او گفته بودم ، او نمی مُرد!!!!*
*مردم! بترسید:*
*زن دارید جوابتان را نمی دهد،*
*شوهر دارید جوابتان را نمیدهد.*
*پدر و مادر دارید،*
*خواهر و برادر و همسایه دارید،جوابتان را نمی دهند*
*سر خود را پایین میاندازند و میروند ،*
*بترسید از خشم خدا!*
*آنهایی که جواب شما را می دهند،کم خطر هستند ولی آنهایی که جواب نمی دهند، خطرناک هستند. یک وقت می بینید آهِ او شما را بدبخت می کند.*
* آیت الله فاطمی نیا
ثامن کتاب
www.samenketab.ir
22 دی, 1400
امام زین العابدین علیه السلام, فرهنگی, معارف نماز
*﷽ #معارف_نماز*
*بالاترین لذت*
*انسان می تواند از نظر معنوی به جایی برسد که هر لذتی را به جز لذت یاد خدا را زشت بداند و از آن، در درگاه خدا معذرتخواهی کند*
*چنان که امام سجاد علیه السلام به درگاه خدا می فرمود:*
« وَ أَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لَذَّهٍ بِغَیْرِ ذِکْرِکَ ؛ *از هر لذتی به جز یاد تو استغفار می کنم*»
(مفاتیح الجنان ، مناجات ذاکرین)
*در قرآن آمده است که «اَقِمِ الصّلاهَ لِذِکری »*
*و انسان با تمرین و کسب مهارت می تواند بالاترین لذت زندگی را از نماز ببرد.*
*✅ آیت الله بهجت رضوان الله علیه فرمودند:*
*اگر سلاطین عالم می دانستند که انسان ممکن است در حال عبادت چه لذت هایی ببرد، هیچ گاه به دنبال وسایل مادی نمی رفتند.*
هشت گام تا حضور قلب ؛ اصغر آیتی و حسن محمودی ؛ صفحه ۱۰ و ۴۶.
22 دی, 1400
احادیث, امام حسن عسکری علیه السلام, اهل بیت پیامبر اسلام, داستان و حکایت
*عقرب توی آبگوشت*
✍️ آقای شیخ حسین انصاریان میفرمود:
یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه.
دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن.
سفرهی ناهار چیده شد: ماست، سبزی،نون.
دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشت رو بیارن که یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضله انداخت تو دیگ آبگوشت،
گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مار، توکوه گشنه بودیم،
همه ماست و سبزی خوردیم.
خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا تف و لعن به کلاغ کردن.
گاهی هم میخندیدن ولی در اصل ناراحت بودن.
وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن، دیگ رو که خالی کردن دیدیم یه عقرب_سیاه ته دیگ هست!
و اگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همهمون میمردیم کسی هم نمیفهمید!
اگر اون عقرب را ندیده بودن، هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمون رو گرفت!
حالت رو نگرفت، جونت رو نجات داد!
*خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پردهشون چیه.*
امام حسن عسکری(علیه السلام) فرمودند:
*هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آنکه نعمتی از خداوند ، آن را در بر گرفته است*