اطـلاعیه بـروزرسانی و تـخفیف هـای ویژه سـایت :

فرهنگی

هَرْ چِه نَقْشِه دَرْ سَرَمْ بود ْبَرایِ اَرْبَعینْ بَرْ عَکْسْ شُد

هَرْ چِه نَقْشِه دَرْ سَرَمْ بود ْبَرایِ اَرْبَعینْ بَرْ عَکْسْ شُدْ

مِثْلِ هَرْ سالْ دُوبارِه قِسْمَتَمْ اَزَ کَرْبَلا یِکْ عَکْسْ شُد ْ

لَبَّیْکَ یاحُسِیْنْ(عَلَیْهِ السَّلامْ)

آرزو میکنم(زیبا از یغما)

آرزو میکنم
که خنده ات
تنها به عادت مرسوم “عکس گرفتن”
نبوده باشد !

و تو
خندیده باشی در آن لحظه
از ته دل..

چرا که خنده ی تو
جهان را زیبا میکند…

یغما گلرویی

من پر از وسوسه ی چشم تو هستم! تو چطور؟

من پر از وسوسه ی چشم تو هستم! تو چطور؟
من از احساس غزلخیز تو مستم! تو چطور؟

تویی آرامش من, شاخه گل طنازم
من سبو از سر شوق تو شکستم! تو چطور؟

فصل پاییز, مه مهر, و زیبایی تو
عهد با قلب پر از مهر تو بستم! تو چطور؟

عرصه ی عشق توو ضعف حریفی که منم
باز در جنگ دل و عقل نرستم! تو چطور؟

آمدی بزم مرا ساز ونوا بخشیدی
منکه از مجلس اغیار گسستم! تو چطور؟

آنقدر سنگ به پای من غمدیده زدند
ولی از کوی تو یک لحظه نجستم! تو چطور؟

بیوفایی نکنی, عشق تو حرمت دارد
من از این عهد که بستم نگسستم! توچطور؟

قُمارِ عِشق شیرین اَست و مَن، هَرگِز نمیبازَم …

قُمارِ عِشق شیرین اَست و مَن، هَرگِز نمیبازَم …
“تو” از آسِ دِلَت مَغرور و مَن، دِلخوش به سَربازم …

چه حُکم اَست اینکه میدانی، که حُکماً دَستِ مَن خالیست …
دِل و دَستَم  که میلَرزَد ، خودَم را پاک میبازَم …

وَرَق بَرگشته اَست اِمروز و “تو” حاکِم، مَنَم مَحکوم …
چه بایَد کرد با این بَخت؟ میسوزَم  و میسازَم …

“تو” بازی  میکُنی اَز رو وَ مَن، آنقَدر گیجم که …
نِمیدانَم کُدامین بَرگ را ، بایَد بیَندازَم …

اَگر حاکِم  تویی اِی “عِشق” ، مَن تَسلیمِ تَسلیمَمْ …
هَمه اَز بُرد مَغرورند و مَن، بَر باخت مینازَم …

لب های تو لب نیست ! عذابیست الهی

لب های تو لب نیست ! عذابیست الهی

باید که عذابی بچشم گاه به گاهی

در لحظه دیدار تو ، گفتم که بعید است

چشمان تو من را نکشاند به تباهی

لب های تو نایاب تر از آب حیات است

تو سوزن پنهان شده در خرمن کاهی

این کار خدا بوده که یکباره بیفتد

در تنگ بلور شب من مثل تو ماهی

ای شاخه نبات غزل حافظ شیراز !

معشوقه ی مایی چه بخواهی چه نخواهی

میثم_قاسمی