از من عبور می کنی و دم نمی زنی
تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای…
قیصر امین پور
از من عبور می کنی و دم نمی زنی
تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای…
قیصر امین پور
تکان دهنده ترین شعرت ای رفیق، کجاست؟!!!
بخوان… بخوان… هوس زیر و رو شدن دارم …. !
مرغِ شب با سایه ی مهتاب اگر سرخوش بُوَد
من خوشم با سایه ی زلفِ خیالانگیزِ او…
رهی
آنقَدَر زیبا دِلم را بَر دِلَش وابَسته کَـرد
یارَم اِنگاری تَخَصُص داشت, دَر پِیوَندِ قَلب
مهدی اکبری
چشم مست تو عجب جلوه گه بیداد است
خم ابروی تو سرمشق کدام استاد است؟
خم ابروی تو را دیدم و رفتم به سجود،
صید را زنده گرفتن هنر صیاد است…!
یک روز می رسد که در آغوش گیرمت
هرگز بعید نیست؛ خدا را چه دیده ای
قیصر امین پور
اینهمه شَهد و نمک را تو که با هم داری
هیچ عجب نیست که صد کشته به جا بگذاری
اهل موسیقی نبودم در تمـام زندگی
بی تو امّا روز و شب با “شد خزان” سر می کنم
مثل تعطیلی پس از باریدن برفی که من
شایعـات بودنت را زود باور می کنم!
علی صفری
شهریارا تو همان دلبر و دلدار عزیزی
نازنینا، تو همان پاکترین پرتو جامی
ای برای تو بمیرم، که تو تبکردهٔ عشقی
ای بلای تو بجانم، که تو جانی و جهانی
مهدی اخوان ثالث
تو شعرهای مرا میخواهی
و من چشم های تو را
همین بهانه خوبی است
بیا قرار بگذاریم…
ربیع فرهمند
آنقدر زیبا شدی با آن لباس آبی ات
آسمان هم حسرت رنگ لباست میخورد
غافل مشو شایدنظری شد امشب
شاید که مبارک سحری شد امشب
شاید که بخاطر امام هشتم
از یوسف زهرا خبری شد امشب
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
خادم سلطان کمی ارام تر جارو بزن..
خرده های قلب من با خاک اینجا در هم است..
آقا قرار شاه و گدا هست یادتان؟
همان شبی که زدم دل را به نامتان
مشهد,حرم,باب الجوادتان
آقا عجیب دلم گرفته برایتان
السلام علیک یا شمس الشموس…
من با تو زندگی نکنم پیر می شوم…
بی تو من از جوانی خود سیر می شوم…
من در شعاع پرتو شمس الشموسیت…
بی اختیار پیش تو تبخیر می شوم…
آیینه کاری حرمت ذره پروری است…
من در رواق چشم تو تکثیر می شوم…
این شعر غزل نیست,شراب است,بنوشش
این قافیه مست است وخراب است بپوشش
این مصرع عریان به کسى رحم ندارد
هرکس شنوَد عقل رود از سرو هوشش
گویند که ساقى مى یکدست ندارد
اى واى اگر این برسد باز به گوشش
ما مست مى او شده اینگونه نویسیم
بى باده ى او نیست قلم شوق خروشش
او مستیه مى هست و,خودش ساقى ساقى
صد مهدى مختار بوَد خرده فروشش
هرجا که یکى مست شد از قافیه ى او
صد مسجدو میخانه گذارند به دوشش
آنکس که نخورداست به او جام رسانید
وانکس که شده مست بگوئید که نوشش
هرکس که نفهمیده به پیغام رسانید
وانان که نفهمند ,گذارید خموشش
این شعر غزل نیست نه این شعر غزل نیست
این شعرشراب است,شراب است بنوشش
مهدی مختارزاده
گرچه بر چشمت جسارت کرده، آهو را ببخش
گرچه خود را جا زده جایِ تو، شببو را ببخش
هیچ منظوری ندارد میخرامد مثلِ تو
کبکِ نازم! راه رفتنهایِ تیهو را ببخش
من اسیر هر که باشم ، ضامنم تنها یکی است
در کمند زلف آهوی امام هشتمم
دخیلک یا اباالحسن (علیه السلام)
حسن جان(ع)!
زهرا حرم نداشت تو هم بی حرم شدی
از کودکی همیشه هوادار مادری…..
🌹
هیچ وقت از در و دیوار ندیدی خیری
حرمِ تو در و دیوار ندارد، خوبست…
یا زهرا سلام الله علیها…