یا امیرالمومنین(ع)
“دم” گرفتم ز هوای رجز حیدری ات
ای دمت گرم که تیغ تو “دو دم” میگیرد
یا امیرالمومنین(ع)
“دم” گرفتم ز هوای رجز حیدری ات
ای دمت گرم که تیغ تو “دو دم” میگیرد
گیسو میان واژه برایم رها نکن
من از تبار واژه ی سرخ سیاوشم
بانو به قول حضرت استاد شهریار:
“عاشق نبوده ای که بفهمی چه میکشم!”
حامد عسکری
یا امام حسن مجتبی علیه السلام
خیلی مفصل باید از عشق شما گفت
یک عمر باید یاحسن یا مجتبی گفت
زیرکی می گفت شعرت رنگ چشمان کسی ست
راست هم می گفت خیلی تحت تأثیر توام…
تا سیب گونه ات بنوازد نگاه را
آدم چگونه سر نسپارد گناه را؟
حالم شبیه شانه ی بیچاره ایست که
در لابه لای موی تو گم کرده راه را
هر چند گفته اند که بوسیدنت خطاست
توجیه می کند لب تو اشتباه را
چشم تو بس که جاذبه دارد٬ عجیب نیست
عمری خدا به دور تو گردانده ماه را
حالم بد است٬ مثل گدایی که سالهاست
چشمش گرفته دختر یک پادشاه را
من در نماز غرق که باشم بغیر تو؟!
اسمت می آید “” اشهد ان لا اله” را
یا امیرالمؤمنین…
من همان عاشقِ دربندِ تواَم مولا جان
یک نگاهِ تو به من سجدهی واجب دارد…
تا خدا گفت علی،کوه ادب کرد و به پا خاست
ور نه این ارض مسطح،همه اش دشت و دمن بود…
حسین جان
چای میریزم من اینجا، قندمیگیرم به دست
نوکری خوب است، تنهاپیش مهمان شما
باده ی ناب میشَوَم، شِعر و کِتاب میشَوَم
یِکسَره خواب میشَوَم، “باز مُقابِلَم تویی”
گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟!
و آنچنان مات، که یکدم مژه برهم نزنی؟!
مژه بر هم نزنمتا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی…!
فریدون مشیری
ز سلام پادشاهان، بخدا ملول گردد
چو کسی شنیده باشد ز تو سرسری سلامی
مولانا
فکر کن موی تو در باد پریشان باشد
جاده و منظره و نم نم باران باشد
پا به پای من دیوانه بیایی برویم
اختیار من و تو دست خیابان باشد
بی گمان سخت ترین حادثه مرگ است، ولی
می شود مرگ در آغوش تو آسان باشد
می شود کافر از عشق تو مسلمان بشود
یا که کافر بشود هر که مسلمان باشد
شهر پر می شود از شاعر و دیوانه ، فقط
فکر کن موی تو در باد پریشان باشد…
هرکسی برده است نامت را، دلم لرزیده است
بید مجنون بانسیمی هم پریشان می شود…
منطق الطیر ترین مغلطه ی مطلق من
منطقت منتقم منطقه ی عشق من است…
کیوان کشمشان
از باد مرا بوی تو آمد امروز
شکرانه ی آن به باد دادم دل را …
مولانا
گفتند که از هرچه بترسی به سرت می آید..
من اگر از تو بترسم به سرم می آیی؟؟
اگرچه شد غزل شعرم، ولی اقرار باید کرد
شبیه شعر نیمایی: “تو را من چشم در راهم”
نگاهت را ربودن کیف دارد
عزیزم با تو بودن کیف دارد
کنم سر این غزل را در هوایت
غزل بر تو سرودن کیف دارد
تویى جانم به احساس وبه فکرم
به احساس تو بودن کیف دارد
اگر آیى به پشتِ درگهِ من
برایت در گشودن کیف دارد
ز لبهای لطیف و نازنین ات
عسل بانو چشیدن کیف دارد
ز باغ حسن تو ای مه لقایم
سراسر میوه چیدن کیف دارد…
امشب سخن ا زجان جهان باید گفت
توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم
تبریک به صــاحب الزمان (عج) باید گفت
میلاد با سعادت حضرت رسول اکرم (ص) و حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) را خدمت کاربران محترم ثامن کتاب تبریک عرض می کنیم
حرفی نداشتــــم بــــزنم…خواستـم فقط
خاطرنشان کنم که تو در خاطری هنوز… ?