اطـلاعیه بـروزرسانی و تـخفیف هـای ویژه سـایت :

شعر و ادب

من به اعجاز غزل بر قلب انسان واقفم * آخرش هم با غزل او را هوایی می کنم

خواب چشمان تو دیدم، بسترم آتش گرفت

خواب چشمان تو دیدم، بسترم آتش گرفت?
در هوایت پر گشودم، تا پرم آتش گرفت

من به یاد اسم تو با دردها خو کرده ام
نام تو بر لب نشست و حنجرم آتش گرفت?

تا طواف عشق بر شمع نگاهت کرده ام
بال من تنها که نه، خاکسترم آتش گرفت?

من غلام همت عشقم، طریقم عاشقی است
آنکه را عاشق تو کردی،لاجرم آتش گرفت?

شد عصایم عقل و منطق تا که پیدایت کنم
عقل مجنون تو گشت و باورم آتش گرفت?

خواستم حسن ختام این غزل باشی، ولی
یادت افتادم، قلم با دفترم آتش گرفت?

یک نفر هست که لب وا بکند می میرم

یک نفر هست که لب وا بکند می میرم
خنده ی معجزه آسا بکند … می میرم

در کنارش بخدا حس عجیبی دارم
بوسه موکول به فردا بکند … می میرم

جان من بسته به هر موی سیاهش شده است
تاری از زلف هویدا بکند …. می میرم …

یک ثانیه از عمر همین یک شب یلدا

یک ثانیه از عمر همین یک شب یلدا
باعث شده تا صبح به یمنش بنشینیم
ده قرن ز عمر پسر فاطمه(س) طی شد
یک شب نشد از هجر ظهورش بنشینیم…
اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج