با ترس و لرز، حرف دلم را زدم به تو
من دال و واو و سین و تِ دارم تو را، بفهم
با ترس و لرز، حرف دلم را زدم به تو
من دال و واو و سین و تِ دارم تو را، بفهم
در نگاهم هر نگاهت صفحه صفحه شعر شد
امشب از دیوان عشقت رونمائی می کنم
🙃🙂😐
صفایی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم
چه خوشست راز گفتن به حریف نکته سنجی
که سخن نگفته باشی به سخن رسیده باشد
بیدل دهلوی
خود را به عبور میزند بی تو دلم
لبخند به زور میزند بی تو دلم
هر وقت که دیر میکنی مثل سه تار
در مایه شور میزند بی تو دلم…
خواب چشمان تو دیدم، بسترم آتش گرفت?
در هوایت پر گشودم، تا پرم آتش گرفت
من به یاد اسم تو با دردها خو کرده ام
نام تو بر لب نشست و حنجرم آتش گرفت?
تا طواف عشق بر شمع نگاهت کرده ام
بال من تنها که نه، خاکسترم آتش گرفت?
من غلام همت عشقم، طریقم عاشقی است
آنکه را عاشق تو کردی،لاجرم آتش گرفت?
شد عصایم عقل و منطق تا که پیدایت کنم
عقل مجنون تو گشت و باورم آتش گرفت?
خواستم حسن ختام این غزل باشی، ولی
یادت افتادم، قلم با دفترم آتش گرفت?
قهر چشمانت دلم را تکّه تکّه می کند
تو نباشی در وجودم درد چکّه می کند
سر بچرخان با دلم حرفی بزن ای مونسم
چون بخندی خنده ات بازار سکّه می کند
یک نفر هست که لب وا بکند می میرم
خنده ی معجزه آسا بکند … می میرم
در کنارش بخدا حس عجیبی دارم
بوسه موکول به فردا بکند … می میرم
جان من بسته به هر موی سیاهش شده است
تاری از زلف هویدا بکند …. می میرم …
یک ثانیه از عمر همین یک شب یلدا
باعث شده تا صبح به یمنش بنشینیم
ده قرن ز عمر پسر فاطمه(س) طی شد
یک شب نشد از هجر ظهورش بنشینیم…
اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
بگو به رکعت ِ چندم رسیده است نماز؟!
که با خیال ِ تو مشغولم و حواسم نیست
سجاد سامانی
بـــه یـــاد اولین بیت از کتــــابِ خواجــــه افتادم
شروع عشق شیرین است، بعدش دردسر دارد…
تو نیستی و دگر من نمی روم در خواب
طبیب گفته بدون تو هیچ جا نروم
علی اکبر لطیفیان
مخواه مصلحت اندیش و منطقی باشم
نمی شود به خدا،پای عشق در کار است
محمد سلمانی
بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا
از هر چه هست “غیر تو” بیزار کرده است
فاضل نظرى
از من عبور می کنی و دم نمی زنی
تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای…
قیصر امین پور
تکان دهنده ترین شعرت ای رفیق، کجاست؟!!!
بخوان… بخوان… هوس زیر و رو شدن دارم …. !
مرغِ شب با سایه ی مهتاب اگر سرخوش بُوَد
من خوشم با سایه ی زلفِ خیالانگیزِ او…
رهی
آنقَدَر زیبا دِلم را بَر دِلَش وابَسته کَـرد
یارَم اِنگاری تَخَصُص داشت, دَر پِیوَندِ قَلب
مهدی اکبری
چشم مست تو عجب جلوه گه بیداد است
خم ابروی تو سرمشق کدام استاد است؟
خم ابروی تو را دیدم و رفتم به سجود،
صید را زنده گرفتن هنر صیاد است…!
یک روز می رسد که در آغوش گیرمت
هرگز بعید نیست؛ خدا را چه دیده ای
قیصر امین پور