تا خدا گفت علی،کوه ادب کرد و به پا خاست
ور نه این ارض مسطح،همه اش دشت و دمن بود…
تا خدا گفت علی،کوه ادب کرد و به پا خاست
ور نه این ارض مسطح،همه اش دشت و دمن بود…
حسین جان
چای میریزم من اینجا، قندمیگیرم به دست
نوکری خوب است، تنهاپیش مهمان شما
باده ی ناب میشَوَم، شِعر و کِتاب میشَوَم
یِکسَره خواب میشَوَم، “باز مُقابِلَم تویی”
گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟!
و آنچنان مات، که یکدم مژه برهم نزنی؟!
مژه بر هم نزنمتا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی…!
فریدون مشیری
ز سلام پادشاهان، بخدا ملول گردد
چو کسی شنیده باشد ز تو سرسری سلامی
مولانا
فکر کن موی تو در باد پریشان باشد
جاده و منظره و نم نم باران باشد
پا به پای من دیوانه بیایی برویم
اختیار من و تو دست خیابان باشد
بی گمان سخت ترین حادثه مرگ است، ولی
می شود مرگ در آغوش تو آسان باشد
می شود کافر از عشق تو مسلمان بشود
یا که کافر بشود هر که مسلمان باشد
شهر پر می شود از شاعر و دیوانه ، فقط
فکر کن موی تو در باد پریشان باشد…
هرکسی برده است نامت را، دلم لرزیده است
بید مجنون بانسیمی هم پریشان می شود…
منطق الطیر ترین مغلطه ی مطلق من
منطقت منتقم منطقه ی عشق من است…
کیوان کشمشان
از باد مرا بوی تو آمد امروز
شکرانه ی آن به باد دادم دل را …
مولانا
گفتند که از هرچه بترسی به سرت می آید..
من اگر از تو بترسم به سرم می آیی؟؟
اگرچه شد غزل شعرم، ولی اقرار باید کرد
شبیه شعر نیمایی: “تو را من چشم در راهم”
نگاهت را ربودن کیف دارد
عزیزم با تو بودن کیف دارد
کنم سر این غزل را در هوایت
غزل بر تو سرودن کیف دارد
تویى جانم به احساس وبه فکرم
به احساس تو بودن کیف دارد
اگر آیى به پشتِ درگهِ من
برایت در گشودن کیف دارد
ز لبهای لطیف و نازنین ات
عسل بانو چشیدن کیف دارد
ز باغ حسن تو ای مه لقایم
سراسر میوه چیدن کیف دارد…
امشب سخن ا زجان جهان باید گفت
توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم
تبریک به صــاحب الزمان (عج) باید گفت
میلاد با سعادت حضرت رسول اکرم (ص) و حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) را خدمت کاربران محترم ثامن کتاب تبریک عرض می کنیم
حرفی نداشتــــم بــــزنم…خواستـم فقط
خاطرنشان کنم که تو در خاطری هنوز… ?
با من مجنون نزن حرف از عقوبت های عشق
هیچ گاه از غم نترسان ، آدم دیوانه را
حاجت اول ما بهر ظهور مهدی (عج)است…
حاجت دوم ما ساخت ضریح حسن(ع) است…
پای زینب کوچهها را یک به یک رَد میکنیم
ما دمشقش را شبیه شهر مشهد می کنیم
در رفته از دستم دوباره رشته ی کارم
نزدیک بود امشب بگویم دوستت دارم..
دوست دارم که کمی سر به سرت بگذارم
گلِ مریم وسطِ بال و پرت بگذارم …
هی بگویم که تو را دوست ندارم اما
یک سبد گل بخرم پشتِ درت بگذارم …
بشنوم از دلِ خود مهرِ دلم را کندی
مشتی از نقل به کیفِ سفرت بگذارم …
غرقِ آغوش توام ، بنده غلط کردم اگر
دوست دارم که کمی سر به سرت بگذارم …
ندانمت که چه گویم تو هر “دو چشم منی”
که بی وجود شریفت جهان نمیبینم
😎