اطـلاعیه بـروزرسانی و تـخفیف هـای ویژه سـایت :

شعر و ادب

من به اعجاز غزل بر قلب انسان واقفم * آخرش هم با غزل او را هوایی می کنم

جا مانده ایم و شرح دل ما خجالت است

جا مانده ایم و شرح دل ما خجالت است
زائرشدن، پیاده یقینا سعادت است

ویزا، بلیط، کرب و بلا مال خوب هاست
سهم چو من پیامک ((هستم به یادت)) است

یک اربعین غزل به امید عنایتی…
این بغض من اگر چه خودش هم عنایت است

چیزی برای عرضه ندارم مرا ببخش
یعنی غزل، نشانه ی عرض ارادت است

ماهیچ، ما گناه… فقط جان مادرت
امضا بکن که شاعرت اهل شهادت است

((باشد حسین.ع.، کرب و بلا مال خوب ها))
یک مهر تربت از تو برایم کفایت است…

اهل دل ، دل مینوازد ، دل شکستن کار نیست

اهل دل ، دل مینوازد ، دل شکستن کار نیست
هرکه باشد بی محبت واقف اسرار نیست

عاشقی هستم که منت میکشم بر وصل یار
منت دلبر کشیدن عاشقان را عار نیست

در گلستان گرد گل بسیار گردیدم ، ولی
از هزاران گل یکی حتی مثال یار نیست

آنقدر نالیدم آخر باغبانی دید و گفت
رو تو غمخواری بجوی این غم که بی غمخوار نیست

گفتم آخر من گلی گم کرده ام در این دیار
گفت پیدا کردنش آسان بود ، دشوار نیست

از گلستان دل بریدم راهی صحرا شدم
دیدم آنجا جلوه ای از پرتو دلدار نیست

از پس پرده صدایی ناگهان آمد به گوش
گفت اسیرت کردم اما نیتم آزار نیست

یوسف ثانی … خواجه حافظ شیرازی

گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی

چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی

شیرینتر از آنی به شکرخنده که گویم

ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی

تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه

هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی

صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام

چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی

گویی بدهم کامت و جانت بستانم

ترسم ندهی کامم و جانم بستانی

چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند

بیمار که دیده‌ست بدین سخت کمانی

چون اشک بیندازیش از دیده مردم

آن را که دمی از نظر خویش برانی

خواجه حافظ شیرازی