اطـلاعیه بـروزرسانی و تـخفیف هـای ویژه سـایت :

امام رضا علیه السلام

اشعار مناجات با امام رضا علیه السلام – روح الله دانش

اشعار مناجات با امام رضا علیه السلام – روح الله دانش

درد دلهای منو پنجره های حرمت

کودکیهای منو خاطره های حرمت

صحن و ایوان طلایت به دلم میچسبد

دل من شیفته ی منظره های حرمت

هر بار که من یاد رضا می افتم

انگار در آغوش خدا می افتم

از داغ فراق گنبد و گلدسته

از خواب و خوراک و از غذا می افتم

در حین زیارت رضا شاه کرم

من یاد حسین و کربلا می افتم

در صحن رضا ، رضا رضا میگویم

از درد دل و عشق و شفا میگویم

گفتم که به آقا برسان حاجت دل

از یک سفر معنوی کرببلا میگویم

ثامن کتاب

www.samenketab.ir

اشعار مناجات با امام رضا علیه السلام – رسول ملکی (حسرت)

اشعار مناجات با امام رضا علیه السلام رسول ملکی (حسرت)

قطره قطره، اشکهایم را تو دقت میکنی
بی نهایت بر گدای خود محبت میکنی

آن قدر من آمدم پابوسی باب الجواد
گوییا بر زائرت داری تو عادت میکنی

 

من کجا و پنجره فولاد آقایم رضا
بی لیاقت را همیشه بالیاقت میکنی

 

من که با اعمال خود خار و ذلیل عالمم
این تویی با جود خود از من حمایت میکنی

 

با گدایت با غلامت خو گرفتی از ازل
تا ابد داری مرا غرق خجالت میکنی

 

کور و کر، بهر شفا آید سراغت با امید
باز هم مثل همیشه، تو عنایت میکنی

 

من یقین دارم که قبل از اربعین آقای من
از نجف تا کربلا ما را تو دعوت میکنی

 

تو همیشه یاور تنهایی من بوده ای
بین قبر من می آیی و وساطت میکنی

 

روز محشر من ندارم ترسی از آتش رضا
مطمئنم نوکر خود را شفاعت میکنی

اشعار مناجات با امام رضا علیه السلام – اصغر مومنی

اشعار مناجات با امام رضا علیه السلام – اصغر مومنی

زیر ایوان طلایت ذکر یا هو میزنم
پیش این گلدسته هاهرلحظه زانو میزنم

میکندحیران و مستم صوت این نقاره ها
زین سبب باشدکه هردم من دم ازاو میزنم

گر خدا خواهد میان خادمانت جا شوم
صحن قدست رابه دست خویش جارو میزنم

من برای خوردن یک لقمه از نذر شما
هر زمان باشد به خدام حرم رو میزنم

تاکه گیرد دستهایم پنجره فولادتان
زائرانت رابه این سوی و به آن سو میزنم

پیرمردی گفت مشهدحج مابیچاره هاست
بعد آن سعی وصفا قدری از این مو میزنم

فاطمه یا فاطمه ذکر مدامم در حرم
از برای گوشه چشمت ، دم ز بانو میزنم

اشعار مناجات با امام رضا علیه السلام – حسن کردی

اشعار مناجات با امام رضا علیه السلام – حسن کردی

تو ارتباط من و اسمان بالایی
تمام سهم من از دلخوشی دنیایی

حضور سبز تو در لحظه هام پر رنگ است
تو نور روشن این روزمرگی هایی

تو تکیه گاه تمام نداری ام هستی
که جور درد مرا میکشی به تنهایی

نمیتوانم از اّن دست مردمی باشم
که غیر چشم تو دارند امید فردایی

اگر چه این دلم اهو نشد،نشد اما
تو قول داده ای اقا که ضامن مایی

خلاصه اینکه در این واژه ها نمی گنجی
چرا خودت به غزل های من نمی ایی

مناجات با امام رضا علیه السلام – سید مهدی وزیری

مناجات با امام رضا علیه السلام – سید مهدی وزیری

روز هشتم همگی میل خراسان داریم
انتظار کرم از سفره ی سلطان داریم

مثل دشتی که ترک خورده و عطشان باشد
از خراسان طلب بارش باران داریم

از سر کفر نگفتیم: ” شفا دست شماست ”
ما به دستان شفا بخش تو ایمان داریم

یک نجف قسمت ما کن، به خدا یک عمر است
غصه ی ” جامعه ” خواندن دم ایوان داریم

شک ندارم که پس از مرگ ملائک گویند
از دل مقبره برخیز که مهمان داریم

ما سراسیمه بپرسیم که آن مهمان کیست؟
و بگویند که: مهمان ز خراسان داریم

در بهشت ابدی ” حب وطن ” چون داریم
خانه ای پیش ولی نعمت ” ایران ” داریم

⚘ثامن کتاب

www.samenketab.ir

 

 

بر امام مهربان خود پناه آورده ام-غلامرضا سازگار⭐⭐⭐⭐⭐

غلامرضا سازگار

دامن آلوده و بار گناه آورده ام
گر چه آهی در بساطم نیست آه آورده ام

هر که بودم هر که هستم با کسی مربوط نیست
بر امام مهربان خود پناه آورده ام

هر که آرد تحفه ای در محضر مولای خود
من دو دست خالی و کوه گناه آورده ام

در کرم شه را گدا باید گدا را نیز شاه
من گدا دست گدایی سوی شاه آورده ام

بر کبوترهای صحنت هدیه ی ناقابلی است
گندم اشکی که در این بارگاه آورده ام

ناله ام در سینه، اشگم در بصر، سوزم به دل
نامه ای چون دود آه خود سیاه آورده ام

نی عجل با کوه عصیان عفو، نازم را کشد
رو به سوی مظهر عفو اله آورده ام

ذرّه بودم زائر شمس الشّموسم کرده اند
قطره ای بودم به این دریا پناه آورده ام

گر چه هستم قطره ای ناچیز، یک دریای اشک
هدیه بر مولای خود روحی فداه آورده ام

هر فقیری هست دست خالیش سرمایه اش
من فقیرم دست خالی را گواه آورده ام

“میثما” مولا اگر پُرسد چه آوردی بگو
سر به خاک زائرت از گرد راه آورده ام

با تکان پرچمت، تسخیر کردی باد را


با تکان پرچمت، تسخیر کردی باد را
دلنشین کردی هوای نیمۀ مرداد را
 
شب به شب، خورشید! پیشت ماه رؤیت میشود
دوست دارم آسمان صحن گوهر شاد را
 
حال شیرین زیارت‎نامه خواندن در حرم
می‎کشاند سمت مشهد، عاقبت فرهاد را
 
با نگاه مهربانت ضامن آهو شدی
بعد از آن کردی اسیر خود دل صیاد را
 
چلچراغ آسمان روشن ایوان طلا
جلد خود کرده ست صدها کفتر آزاد را
 
گاه تشییع کسی را دیده‎ای در صحن‎ها
گاه‎گاهی هم شنیدی خندۀ نوزاد را
 
حوض سقاخانه‎ات دار الشفای عالم است
کرده بینا یک نگاهت، کور مادرزاد را
 
یا رضا گفتند و رد کردند مردان خدا
با دعا، اروندرود و تنگۀ مرصاد را
 
پادشاه کشور عشقی و من از این به بعد
می‎گذارم روی مشهد نام عشق آباد را
 
باز می‎خواهم که مهمان توباشم مهربان
باز می‎خواهم  ببوسم پنجره فولاد را

 

بشرى صاحبی

من با تو زندگی نکنم پیر می شوم (محشره…)

السلام علیک یا شمس الشموس…

من با تو زندگی نکنم پیر می شوم…

بی تو من از جوانی خود سیر می شوم…

من در شعاع پرتو شمس الشموسیت…

بی اختیار پیش تو تبخیر می شوم…

آیینه کاری حرمت ذره پروری است…

من در رواق چشم تو تکثیر می شوم…