این دهان باز و چشم بی تحرک را ببخش …
آنقدر جذابیت داری که حیرت می کنم !!!!
این دهان باز و چشم بی تحرک را ببخش …
آنقدر جذابیت داری که حیرت می کنم !!!!
نه تنها چشمهایت سوره ی والشمس میخوانند
به المیزان قسم تفسیر یوسف میکند رویت…
حادثه خبر نمی کند
با احتیاط قدم به شعرم بگذار
قافیه ی دل
شکستنی ست……..
همه حرف من این مصرع پر غم شده است
اربعین رفت و نشد زائر ارباب شوم…
مسعود نظام اسلامی
اگر داغی به پا دارند تاول نیست میدانم
زمین بوسیده در هر گام پای زائرانت را…
یا حسین (علیه السلام)
دوست دارم از غمت سر به بیابان بزنم….
آن بیابان که مسیرش :
از نجف تا کربلاست….
کربلایت بار دیگر منزل زینب شده
در عزای اربعینت جان او بر لب شده
او که شمع محفل شمس و قمر، وان غنچه بود
بعد از این پروانه ی هجده گل و کوکب شده
اربعین حسینی تسلیت باد
هَرْ چِه نَقْشِه دَرْ سَرَمْ بود ْبَرایِ اَرْبَعینْ بَرْ عَکْسْ شُدْ
مِثْلِ هَرْ سالْ دُوبارِه قِسْمَتَمْ اَزَ کَرْبَلا یِکْ عَکْسْ شُد ْ
لَبَّیْکَ یاحُسِیْنْ(عَلَیْهِ السَّلامْ)
لذت روزه ی ماه رمضان جای خودش
اربعین ، کرببلا ، پای پیاده عشق است
آرزو میکنم
که خنده ات
تنها به عادت مرسوم “عکس گرفتن”
نبوده باشد !
و تو
خندیده باشی در آن لحظه
از ته دل..
چرا که خنده ی تو
جهان را زیبا میکند…
یغما گلرویی
فقط شعر مرا میخواهی اما شاعرش را نه
ولی بی پرده میگویم عزیزم “آش با جایش”
کربلایت سهم ما بد ها نشد این اربعین
پابرهنه می روم سمتی که بغضم بشکند…
آنکِه در شِش ماهگى بابُ الحَوائج میشَود
گر رسَد سنّ عَمو قطعاً قیامت مى کُندْ..
مَن به اِعجازِ “غَزَل” بَر قَلبِ اِنسان واقِفَم..
آخَرَش هَم با ” غَزَل” او را هَوایی میکُنَم
ﻣﺎ ﭼﻮ ﺧﺎﺭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺳﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﻢ
ﺷﺒﻨﻢ ﮔﺴﺘﺎﺥ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ ﮐﺠﺎ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
صایب تبریزی
یک نفر هست که لب وا بکند می میرم
خنده ی معجزه آسا بکند می میـــــرم
گفتم : بِدَوَم تا تو همه فاصله ها را
تا زود تر از واقعه گویم گله ها را
یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را
محمد علی بهمنی
باید که عشق را به ستیزش قسم دهی
این تیغ را به قسمت تیزش قسم دهی
حافظ! قسم به شاخ نباتت نمیخورم
سخت است مرد را به عزیزش قسم دهی
سید سعید صاحب قلم
من پر از وسوسه ی چشم تو هستم! تو چطور؟
من از احساس غزلخیز تو مستم! تو چطور؟
تویی آرامش من, شاخه گل طنازم
من سبو از سر شوق تو شکستم! تو چطور؟
فصل پاییز, مه مهر, و زیبایی تو
عهد با قلب پر از مهر تو بستم! تو چطور؟
عرصه ی عشق توو ضعف حریفی که منم
باز در جنگ دل و عقل نرستم! تو چطور؟
آمدی بزم مرا ساز ونوا بخشیدی
منکه از مجلس اغیار گسستم! تو چطور؟
آنقدر سنگ به پای من غمدیده زدند
ولی از کوی تو یک لحظه نجستم! تو چطور؟
بیوفایی نکنی, عشق تو حرمت دارد
من از این عهد که بستم نگسستم! توچطور؟
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
سعدی