یا امام حسن مجتبی علیه السلام
تا که نامت میبرد مداح هق هق میکنم
آخر از آماج درد و غربتت دق میکنم
یا امام حسن مجتبی علیه السلام
تا که نامت میبرد مداح هق هق میکنم
آخر از آماج درد و غربتت دق میکنم
این حرف ها حرف دل یک یاکریم است
غصه نخور ای دل خدای ما کریم است
از سفره خالی خود بیمی ندارد
هرکس که ذکرش لا اله الّا کریم است
محسن عرب خالقی
السلام علیک یا زینب کبری
مادر کل زمان ،خلق نکرد چون مرتضی
من بنازم دختری ،که مرتضی را زینت است
علی موحد
در سوگ نبی جهان سیه می پوشد
در سینه، دل از داغ حسن می جوشد
از ماتم هشتمین امام معصوم
هر شیعه ز درد، جام غم می نوشد . . .
اینکه «مردم»
نشناسند تو را
غربت نیست…
غربت آن است
که «یاران»
ببرندت از یاد…
فاضل نظری
رحلت پیامبر اکرم(ص)
و شهادت امام حسن(ع) تسلیت باد.
روضه…
یا زهرا؛
این پسرت چه دیده که هی زار می زند…!؟
هی دست مشت کرده، به دیوار می زند…!
حسن تب دارد و در خواب می گفت
نزن ناااااااامرد!سیلی درد دارد!
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت
خورشید به سوگ مصطفی میگرید
مهتاب به حـــال مجتبـــی میگرید
در مشهدِ دل چه کربلایی برپاست
قومی به شهادت رضـــا میگرید
ایام سوگواری رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را خدمت همه ی کاربران ثامن کتاب تسلیت عرض می کنیم
من اگر دل به تو دادم تو زمن دل بردی
گر گناه است محبت، تو گنهکار تری
عماد خراسانی
نیوتن گفت آری، هر عمل، عکس العمل دارد
تو هم قانونِ دوّم شخصِ عاشق را رعایت کن…
لابلای غزل من پی بیت الغزلی
بیت هایی که « تو» دارد همه بیت الغزل است
برایم دعا کن!
اجابتش مهم نیست!
نیاز من به آرامشی است که بدانم تو به یاد منی…
شعر فوق العاده زیبا از اقبال لاهوری
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم ومنت
منت نکش از غیر وپر وبال خودت باش
صدسال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه وهر سال خودت باش!
دیشب پدر , بلیط , به مشهد خریده بود
این بار هشتم است,که از خواب می
پرم …
یا امام رضا (ع) …
:|:|:|❤️❤️
جنگلی انبوه را یک شعله ویران میکند
مثل آن کاری که چشمت با دل من کرده است
میروم و نمیرود از سرِ من هوایِ تو
داده فلک سزایِ من….. تا چه بُود سزایِ تو؟!
رهی معیری
کمی گیجم کمی منگم عجیب است
پریده بی جهت رنگم عجیب است
تو را دیدم همین یک ساعت پیش
برایت باز دلتنگم عجیب است
شهراد میدری
روزی که مرا بر گل رویت نظر افتاد
احساس نمودم که دلم در خطر افتاد
تا چشم من افتاد به گلبرگ جمالت
زیبایی گل های بهار از نظر افتاد
شاعر نشدی
حال مرا خوب بفهمی
من قافیه در قافیه
رسوایی محضم
عشق ویرانــــگر او در دلــم اردو زده است
هرچه من قلب هدف را نزدم، او زده است
بیستون بود دلم… عشق چه آورده سرش
که به ارگ بــم ویران شده پهلو زده است؟
مــو پریشان به شکار آمــــد و بعد از آن روز
مــن پریشانم و او گیره به گیسو زده است
دامنش دامنـــه های سبلان است …چقدر
طعم شیرین لبــش طعنه به کندو زده است
مثـــل مغرورترین کــــافر دنیــــــــا که دلش
از کَــفَش رفته و حتی به خدا رو زده است