از فاطمه اکتفا به نامش نکنید
نشناخته توصیف مقامش نکنید
هر کس که در او محبت زهرا نیست
علامه اگر هست سلامش نکنید
مرحوم حسن خوشزاد
***********************
یا فاطمه جان دست من و دامانت
ای چشم امید هـمه بـر احــسانت
بادا به فـدایت پــدر و مـــادر من
ای گـفته مـحمد پـدرت قــربانت
٭٭٭
نــــور دل و دیـدۀ پـیمبر زهـراست
اُم الحَسَنین و کُـفو حــــیدر زهراست
آن خــیر کـثیر را کـه فَــرط کــمال
ایـزد بستود و خواند کوثـر زهراست
٭٭٭
یا فاطمه ای منشاء خـــیر و بــرکات
مــهر تـو بود قـبولی صــوم و صـلات
فـرموده نبـی خـدا گــــــناهش بـخشد
هـر کس کـه بـرای تـو فـرستد صلوات
حبیب الله چایچیان
***********************
آن شب که فضای مکه نورانی بود
سرتاسر آسمان چراغانی بود
درخانه برترین کریم خلقت
باآمدن فاطمه مهمانی بود
***
باجلوه ای ازوقاروعزت آمد
باجان ودلی پراز محبت آمد
ازعرش یگانه بانوی باغ بهشت
باچادری ازعفاف وعصمت آمد
***
وقتی که زمقدمت بشارت دادند
گلهای امید راطهارت دادند
آن روز زمین وآسمان را زهرا
درمقدم توغسل زیارت دادند
***
درعرش زشادی وشعف همهمه است
بین همه قدسی نفسان زمزمه است
گرچان ودل اهل ولایت شاداست
میلاد امام ومادش فاطمه است
سیدهاشم وفایی
***********************
زهـــرا کــه عـنایتش به دنیا برسد
بــاشد که به فــریاد دل ما برسد
یا رب سببی ساز که در روز جزا
پرونده ما بــه دست زهرا برسد
سید رضا مؤید
***********************
یا فاطمه جان دست من و دامانت
ای چشم امید هـمه بـر احــسانت
بادا به فـدایت پــدر و مـــادر من
ای گـفته مـحمد پـدرت قــربانت
٭٭٭٭٭
نــــور دل و دیـده پـیمبر زهـراست
اُم الحَسَنین و کُـفو حــــیدر زهراست
آن خــیر کـثیر را کـه فَــرط کــمال
ایـزد بستود و خواند کوثـر زهراست
٭٭٭٭٭
یا فاطمه ای منشاء خـــیر و بــرکات
مــهر تـو بود قـبولی صــوم و صـلات
فـرموده نبـی خـدا گــــــناهش بـخشد
هـر کس کـه بـرای تـو فـرستد صلوات
٭٭٭٭٭
سـینه اش بـوئید پـیغمبر که مینوی من است
فاطمه هم فکر و هم سیما و هم خوی من است
یاد از بشکستن پهلوی او چون کرد گفت:
بـضعه مـن روح مـا بـین دو پـهلوی مـن است
حسان
***********************
تو را هر کس ندارد دل ندارد
میان سینه جز باطل ندارد
دلم را هدیه دادم بر تو مادر
نوشتم روی آن قابل ندارد
****************
در باغ نبوت از نهال توحید
هنگام سحر گلی شکوفا گردید
چون غنچه ی گل ، خدیجه خندید چو دید
زهرا چو گُل محمدی می خندید
سروده مردانی
***********************
جبریل به عرش نقش کوثر زده است
طوبی گل تسبیح به پیکر زده است
از خانه ی کوچک محمد امشب
خورشید زمین و آسمان سر زده است
سروده استاد موید
***********************
نور دگری به بیت احمد آمد
محبوب رسول حیّ سرمد آمد
تا عطر وجودش همه عالم گیرد
زهرا ، گل گلزار محمد آمد
سروده حامد
***********************
بر عالمیان رحمت بیحد آمد
زیبا گهر رسول امجد آمد
تبریک به شیعیان اهل عالم
چون فاطمه دختر محمد آمد
سروده کربلایی
************************
عالم زفروغ احمدی لبریز است
از جلوه حیِ سرمدی لبریز است
میلاد بتول است و فضای مکه
از عطر گل محمدی لبریز است
سروده موید
************************
بر کوکب آسمان عصمت صلوات
بر فاطمه گوهر نبوت صلوات
بر مادر یازده امام برحق
از صبح ازل تا به قیامت صلوات
سروده محمد نژاد
********************
این مژده ی جانبخش ز سرمد آمد
میلاد یگانه بنت احمد آمد
ای شیعه تو را دهم بشارت امشب
یکدانه گل باغ محمد آمد
سروده شیدا
*****************
امشب همه جا جشن مبارکباد است
دلها همه از مقدم زهرا شاد است
از بهر محمد و خدیجه صلوات
روشن همه جا ز نور این اُولاد است
وبلاگ استاد سروعلی
*****************
این جشن وسرور سرمدی مارابس
از فاطمه یک خوش آمدی مارابس
لبخند به لب مهدی زهرا باشد
عطری زگل محمدی مارا بس
وبلاگ استاد سروعلی
*********************
خدا کند اثری حق به آه ما بخشد
بصیرتی به دل عُذر خواه ما بخشد
به احترام محمد چه میشودکه خدا
شب ولادت زهرا گناه ما بخشد
وبلاگ استاد سروعلی
*****************
شان است و نشانه است بانوی کرم
الحق که یگانه است بانوی کرم
گویند شفاعتش به هرکس برسد
دنبال بهانه است بانوی کرم
سروده کاظم بهمنی
***************
محشر دم از اعتبار او خواهد زد
او دست به کار جستجو خواهد زد
در کار شفاعت از غلامان حسین
زهرا به خدا ی کعبه رو خواهد زد
سروده کاظم بهمنی
**************
بر مقدم دختر پیمبر صلوات
بر چشمه ی پاک حوض کوثر صلوات
بر محضر حضرت محمد تبریک
بر مادر شیعیان حیدر صلوات
سروده مهدی پناهی
**************
خورشید زمینی خدا یا زهرا
ای زینت نام مصطفی یا زهرا
مدح تو همین بس که شدی تا محشر
همتای علی مرتضی یا زهرا
سروده کمال مومنی
*************
ملیکه ی محشری و سلطنتت دیدنی است
خاک قدمهای تو یا فاطمه بوسیدنی است
کور شود هر آن کسی که در دلش به ذره ای
به شیعیان حیدرت عداوت و دشمنی است
سروده کمال مومنی
**************
عمریست که ما مراممان حیدری است
لبریز از آن پیاله ی کوثری است
با عشق حسین محب زهرا گشتیم
از بسکه حسین ابن علی مادری است
**************
شان است و نشانه است بانوی کرم
الحق که یگانه است بانوی کرم
گویند شفاعتش به هرکس برسد
دنبال بهانه است بانوی کرم
سروده کاظم بهمنی
*************
محشر دم از اعتبار او خواهد زد
او دست به کار جستجو خواهد زد
در کار شفاعت از غلامان حسین
زهرا به خدا ی کعبه رو خواهد زد
سروده کاظم بهمنی
************
بر مقدم دختر پیمبر صلوات
بر چشمه ی پاک حوض کوثر صلوات
بر محضر حضرت محمد تبریک
بر مادر شیعیان حیدر صلوات
سروده مهدی پناهی
*************
خورشید زمینی خدا یا زهرا
ای زینت نام مصطفی یا زهرا
مدح تو همین بس که شدی تا محشر
همتای علی مرتضی یا زهرا
سروده کمال مومنی
*************
ملیکه ی محشری و سلطنتت دیدنی است
خاک قدمهای تو یا فاطمه بوسیدنی است
کور شود هر آن کسی که در دلش به ذره ای
به شیعیان حیدرت عداوت و دشمنی است
سروده کمال مومنی
***************
عمریست که ما مراممان حیدری است
لبریز از آن پیاله ی کوثری است
با عشق حسین محب زهرا گشتیم
از بسکه حسین ابن علی مادری است
سروده کمال مومنی
*******************
سر پروردگار یازهرا
صاحب اختیار یازهرا
بوده ای در بهشت قرب خدا
بانوی تاجدار یازهرا
ومن الماء کل شی حی
ای به خلقت مدار یازهرا
ای که باشد چو مصطفی و علی
مدح تو بیشمار یازهرا
جبرئیل و همه ملائکه اند
بر تو خدمتگذار یازهرا
ای بزرگی که با کنیز خویش
کرده تقسیمِ کار یازهرا
پر نمودی همیشه کیسه ی ما
بیش از انتظار یازهرا
بانویی را ندیده همتایت
گردش روزگار یازهرا
پشت گرمی حیدر کرار
بر علی اقتدار یازهرا
نقش سر بند فاتح خیبر
وسط کارزار یازهرا
شاهدم چهارچوب آن قلعه است
هیمن ذوالفقار یازهرا
کاشف الکرب عالم است علی
کاشف الکرب یار یازهرا
می برد یک نگاه پرمهرت
غم ز روی نگار یازهرا
رو به راه است زندگی علی
تا توئی خانه دار یازهرا
فیض بردند از نماز شبت
همه ایل و تبار یازهرا
می شود مثل عرش غرق نور
خانه روزی سه بار یازهرا
در قیامت که هر پدر ز پسر
می نماید فرار یازهرا
تازه آنجا زمان جلوه ی توست
با تمام وقار یازهرا
می شوی باجلال فاطمی ات
روی ناقه سوار یازهرا
دور تا دور تو ملائکه اند
جملگی پرده دار یازهرا
روبرو ، پشت سر ، یمین و یسار
هر سو هفتاد هزار یازهرا
میرسی با حریر سبز بدست
محضر کردگار یازهرا
کتب ا.. و نفسه الرحمه
گشته وقت قرار یا زهرا
هر که دارد به سینه حب علی
میکشد انتظار یازهرا
تا که دستش بگیری و با تو
بشود همجوار یازهرا
با چنین عزت و جلال و شکوه
با چنین اعتبار یازهرا
به دو دست بریده عباس
می کنی افتخار یازهرا
همچو مرغی که دانه برچیند
می شوی دست بکار یازهرا
بر گنهکارهای بی کس و کار
هم محلی گذار یازهرا
میشوی با تمام فاطمیون
بر جنان رهسپار یازهرا
مهر تو جلوه میکند صد جا
ای بزرگوار یازهرا
مانده ام با چنین مقام چرا
گشته ای بی مزار یازهرا
که حیف کوتاه بوده عمر شما
گل هجده بهار یازهرا
سینه ی تو بهشت احمد بود
شد به آتش دچار یازهرا
غنچه از شاخه با تکان افتاد
خانه شد لاله زار یازهرا
سر آن ضربه ای که تو خوردی
شیعه شد سوگوار یازهرا
آمدی تا به خویش ، در افتاد
بین آن گیر و دار یازهرا
میخ مگذاشت تا که تو خود را
بکشانی کنار یازهرا
میکنم این قصیده را کوتاه
با دلی داغدار یازهرا
کاش مهدی بیاید و گردد
آن مزار آشکار یازهرا
هر که با شعر من شکسته دلش
با همان انکسار یازهرا
از برای ظهور منتقمش
گوید از دل سه بار یازهرا
قاسم نعمتی
*******************
امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها
از باغ از بهار من از مادرانه ها
از دست پُر امیدم و تسبیح دانه ها
از این دلی که پر زده از آشیانه ها
شکرش میان این همه سر سروری شدیم
مانند یازده پسرش مادری شدیم
آیینه ای گرفته خدا در برابرش
خورشیدی از تمامی انوار انورش
امشب خدا نشسته خدا با پیمبرش
امشب پدر رسیده به دیدار مادرش
تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است
از این به بعد بوسه بر این دست واجب است
تا مه کرده نام شما قیل و قال را
پیدا نموده با تو کرامت کمال را
گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را
پنهان جمال کردی پیدا جلال را
هر چند کار توست که پیغمبری کنی
تو آمدی که پای علی حیدری کنی
این باغ ها معطر زهراست یا علی
این موج موج کوثر زهراست یا علی
آری تمام باور زهراست یا علی
نام تو نام دیگر زهراست یا علی
آغاز آفرینش از آغاز فاطمه است
یعنی علی حقیقت اعجاز فاطمه است
خورشید زیر پای تو خشت محقری ست
کار نگاه چشم شما ذره پروری ست
خاک حسینیه شدنم لطف مادری ست
خانم تمام حرف من این بیت آذری ست
“بنیانگذار مکتب غیرتدی فاطمه
عباسَ درس معرفت اُورگدی فاطمه”
عمریست تا به لطف تو زنجیر می شویم
با بوی نان تازه نمک گیر می شویم
باز از تنور روشن تو سیر می شویم
شکرش ! کنار خانه تو پیر می شویم
در روضه باز چایی دم کرده ی تو بود
این لطف ، لطف دست وَرم کرده ی تو بود
خانم میان صحن رضا نام تو بس است
پای ضریح وقت شفا نام تو بس است
پایین پا بجای دعا نام تو بس است
دردی مگر برای دوا نام تو بس است
نام تو بر لبم دم باب الجواد بود
فیض تو بود از سر من هم زیاد بود
آواره ایم پای شما خوش بحال ما
مشمول هر دعای شما خوش بحال ما
پروانه ی عزای شما خوش بحال ما
مجنون کربلای شما خوش بحال ما
آهی بکش که سینه ی ما کربلایی است
تا یاد توست حال دلم مجتبایی است
می خواست حامی مادر شود نشد
مرهم برای زخم کبوتر شود نشد
تا مانع هجوم ستمگر شود نشد
شاید بجای روی تو پرپر شود نشد
ای وای من که برگ گلی ضرب شست خورد
ضربی ز روی و ضربه ای از پشت دست خورد
حسن لطفی
**********************
چه حال خوشی چه مبارک سحری هست
پیداست ز ساقی ز دل ما نظری هست
تا دورترین نقطه دلم اوج گرفته است
یعنی که مقرب شده و بال و پری هست
باریدنِ از شوق، خودش خوب نشانی ست
که منتظری با رخِ از اشکِ تری هست
از اول شب دسـت خودم نیـست که مستم
این مـطمئنم کرد کـه حتماً خبری هست
پرسه زدم از بس وسط کوچه ی امید
تا خوب ببیـنـند دل در به دری هست
در باز شد آن قدر در این خانه نشستم
انگار برای خودش این هم هنری هست
بر دست گرفتم دل خود را ز خجالت
این هدیه ی ارتباط مادر، پسری هست
ریزند ملائک همه گل بر سر عالم
از عرش رسیده است زمین مادر عالم
سوگند مقدس تر از این لحظه دمی نیست
توصیف شب قدر که کار قلمی نیست
یک چله نشسته پدرت تا که بیایی
این میل خودت بود و گرنه رقمی نیست
بیهوده پریشان شده ای مادرِ زهرا
تا بوده خدا بوده و تا هست غمی نیست
بهتر کـه نیامد زنی از قـوم قریشی
بانوی دو تا عالم من، شخص کمی نیست
گفتیـم که مریم برسد با سه پرسـتار
هر چند که در حق تو این ها قدمی نیست
امشب همه ی رحمت حق مال زمین شد
این خیر کثیر است نباشد کرمی نیست
از رو به رویم آمـده و باز می آید
یک روز که در خاک برایش حرمی نیست
من زمزمۀ اویم و او زمزمۀ من
خلقت به فدای قدم فاطمۀ من
دیدی که اجابت به تو دادیـم پیمبر
تندیس محبت به تو دادیم پیمبر
فدیه بده اطعام به پا کن که از این پس
سرمایه ی عزت به تو دادیم پیمبر
سوگند به یکتایی من، فـاطمه یکتاست
گر روح عبادت به تو دادیم پیمبر
با فاطمه که بی پسری غصه ندارد
ما ام امامت به تو دادیم پیمبر
این دست دگر قبلۀ لب های تو باشد
ما مادر رحمت به تـو دادیم پیمبر
محشر یکی از کیفیت قامت زهراست
یعنی که قیامت به تو دادیم پیمبر
“تا یار که را خواهد و میلش به که باشد”
بانوی شفاعت به تو دادیم پیمبر
بالاتر از این رتبۀ قدسی که نداریم
باید که به پای قدمش سجده بیاریم
حبیب نیازی
**********************
گاهی یک حرف به دریای سخن می ارزد
آنچنان که لب بلبل به چمن می ارزد
گاهی اوقات میان ستم فاصله ها
بردن نام محمد به قرن می ارزد
پشت هر وصل نگو در به دری خوابیده
پس به امید لقا ترک وطن می ارزد
سر ساییده به خاک کف پای زهراست
آن سری را که مثل گفته به تن می ارزد
در بهشتی که فقط میوه ی فصلش سیب است
کیسه برداشتن و پرسه زدن می ارزد
راه دوری نرود فاطمه جان گاه گهی
یک دوتا قاچ از آن سیب به ما هم بدهی
سر به جز زیر سرای تو وبال است وبال
نوکری جز به نگاه تو محال است محال
وقتی اعجاز کند خاک سر چادر تو
خاک پای تو شدن اوج کمال است کمال
سینه ات سینه ی سینای رسول است و بر او
بوسه بر سینه ی تو طبق روال است روال
آتش دوزخ اگر بر تو حرام است حرام
آتش عشق تو بر شیعه حلال است حلال
بسکه اوصاف تو پر کرده همه عالم را
این برای همه ی دهر سوال است سوال
که تو ربی؟ ملکی؟ انسیه ای؟حورایی؟
تو رسول اللهی یا حیدری یا زهرایی؟
تو رسیدی و جهان آیینه بندان شد و بعد
پر جبریل پر از کوثر قرآن شد و بعد
به خدیجه خبر آمدنت را دادند
میزبان تو سر خان تو مهمان شد و بعد
مادر عالم و آدم شدی و با قدمت
شجره طیبه از میوه فراوان شد و بعد
پس از آنیکه جهان مزرعه ی طوبی شد
نوه ی پنجم تو وارد ایران شد و بعد
شهر و آبادی ما عطر خوش یاس گرفت
شهر و آبادی ما یکسره سلمان شد و بعد
این چنین مکتب ما مکتب ایمانی شد
قوم ما جیره خوره شاه خراسانی شد
سر سجاده نگاه تو قمر می سازد
اشک می ریزی و چشم تو گهر می سازد
هر قنوتی که تو در نافله ها می گیری
از شب تار علی صبح ظفر می سازذ
در دل خان فقط نیمه نگاهت نفست
فضهء خادمه را معجزه گر می سازد
هر کجا دور سر شیعه بلا می گردد
گوشهء چادر تو دفع خطر می سازد
لذت پر زدن سوی شما را دارد
به مذاق دل ما روضه اگر می سازد
مادری کردی و در روضه صدایم کردی
سر سجاده نشستی و دعایم کردی
بی تو هیهات زمین میل بهاری بکند
یا که شمس و قمرش لیل و نهاری بکند
روز محشر همه را خاک نشین کرده خدا
تا فقط فاطمه اش ناقه سواری بکند
به فلانی و فلانی و فلان گفتی نه
تا فقط از تو علی خواستگاری بکند
آنقدر خواسته ات را به کسی دم نزدی
که علی مانده برای تو چه کاری بکند
بعد نه سال چه گفتی که علی غمگین است؟
چه سبب شد که علی فکر اماری بکند
خط بکش دور سفر را و بمان پیش علی
بنگر این دیدهء تر را و بمان پیش علی
صحبت از هر چه که خواهی بکن از رفتن نه
پیش چشم نگران همه جان کندن نه
چند روز است که دل شوره به زینب دادی
پنج سالش شده پس پیرهن آوردن نه
بین گودال زمانی که حسینت افتاد
تو سراسیمه بیا و بگو از گردن نه
چکمه و سینه ی زخم پسر زهرا نه
تبر و ساقه خشکیدهء یک گلشن نه
قتلوک ذبحوک پسر بی کفنم
عرفوک خذلوک شه خونین دهنم
حسین قربانجه
**********************
ما شیعه ایم و شیعه ی مولا شدن خوش است
در بین نوکران علی جا شدن خوش است
دریا علی و قطره تمامی کائنات
قطره به قطره راهی دریا شدن خوش است
ما بی علی محلّی از اِعراب نیستیم
با مرتضی هر آینه معنا شدن خوش است
یک «یا علی» بگو که مسیحا دمت کنند
یک «یا علی» بگو که مسیحا شدن خوش است
قبله علی و قبله نما فاطمه بُوَد
در روبروی کعبه فقط تا شدن خوش است
سوگند می خورم به علی که در این جهان
تنها گدای حضرت زهرا شدن خوش است
سلمان شدن همان و سلیمان شدن همان
با نوکری فاطمه آقا شدن خوش است
تنها گلی که سر سبد خلق عالم است
روح دو پهلوی نبی الله خاتم است
آمد کسی که خیر کثیر پیمبر است
خیر کثیر … نه … نه … به والله کوثر است
بی فاطمه که شیر خدا همسری نداشت
بی شک و شبهه فاطمه همتای حیدر است
وقتی علی و فاطمه آیینه ی هم اند
با این حساب فاطمه هم مرد خیبر است
حتی ابونعیم و سیوطی نوشته اند :
از مریم و خدیجه و حوا هم او سر است
من مانده ام که روز جزا او چه می کند
با چادری که سایه ی صحرای محشر است
محشر مقام فاطمه محشر به پا کند
روز جزا شفاعت او چیز دیگر است
تنها نه مادر حسنین … مادر همه است
روز تولدش به خدا روز مادر است
اخلاص و قدر و فاطر و نور و تبارک ست
میلاد با سعادت کوثر مبارک است
زهرا همان که آینه ی کردگار بود
خورشید، در مقابل نورش غبار بود
سلمان چه دید؟ دید که می چرخد آسیاب
وقتی که او مقابل پروردگار بود
نُه سال نَه … که از ازل … آغاز بی زمان
حیدر،«خدای عشق»، به عشقش دچار بود
هر چار فصل عمر علی از وجود او
اصلاً خزان نداشت تماماً بهار بود
«تکبیر» و «حمد» و گفتن «تسبیح» جای خود
تسبیح او به ذکر «علی» در شمار بود
زهرا نگو بگو اسد شیر حق، علی
با تیغ خطبه اش دو جهان تار و مار بود
حامی محکم و پر و پا قرص مرتضاست
حیدر بدون فاطمه بی ذوالفقار بود
وقتی که ذوالفقار علی رام فاطمه است
حتماً «وَ إن یکاد» علی نام فاطمه است
خورشید مصطفی که ضُحایش زبانزد است
مصداق هل اتاست، عطایش زبانزد است
جبریل هم ز سفره ی او رزق می گرفت
زیرا شنیده طعم غذایش زبانزد است
بیتش شده محل عبور و مرور وحی
پیغمبر است و غار حرایش زبانزد است
حورا الانسیه شدنش جای بحث داشت
از بس که این فرشته … نمایش زبانزد است
آیینه ای که پرتو او را کسی ندید
رفته به مادرش که حیایش زبانزد است
همسایه از دعای شبش نور می گرفت
در بین خاص و عام، دعایش زبانزد است
یک پنجم زمین به صداقش در آمده
با این حساب، لطف خدایش زبانزد است
آری خدا خدایی خود را به پاش ریخت
اصلاً عجیب نیست بهایش زبانزد است
مریم اگر دو وعده غذاش آسمانی است
زهرا همیشه مائده هاش آسمانی است
ای مادری که خلقت عالم به نام توست
دنیا هنوز محو شکوه مقام توست
آدم به اسم اعظم تو ارتقا گرفت
این هم یکی ز معجزه ی ختم نام توست
«یا فاطرُ به فاطمه» ذکر گشایش است
این تازه گوشه ای ز فیوضات عام توست
ای کوثری که ساقی تو مرتضی بُوَد
تنها نه او … که کلّ جهان مست جام توست
حتّی نبی که اوج مقامش مُبرهن است
با پا شدن به پای تو در احترام توست
آیات هل اتی که نشانی ز بندگی است
یک چشمه از سحاب ثواب صیام توست
روزی سه بار کار تو شمس الضّحایی است
با این حساب رونق ما از قوام توست
یک آسیاب دستی و یک قطعه ی حصیر
این ها همان جهیزیه های امام توست ….
… این ها نشان دهنده ی زهد و کرامت است
یعنی که سادگی و قناعت پیام توست
مادر! اگر چه رنج فراوان کشیده ای
می آید آن زمان که دو عالم به کام توست
با پهلوی شکسته و کودک به روی دست
می آیی و تقاص مدینه کلام توست
این بیت آخر است نوشتم برای تو
هستی من فدای تو و بچه های تو
محمد فردوسی