حدیث سلسله الذهب
وقتی امامرضا علیهالسلام خواستند از نیشابور حرکت کنند، مردم نیشابور برای بدرقه آمده بودند. عدهاى از اصحاب حدیث، افسار ناقۀ حضرت را گرفتند و گفتند: «ای پسر رسول خدا! از میان ما میروى و ما را به حدیثى از احادیث جدّت، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آگاه نمیسازى که از آن بهرهمند شویم؟ تو را به حق پدران طاهرینت سوگند، براى ما حدیثى از پدر خویش بیان فرما!» در روایتى دیگر نقل شده است ابوزرعه و محمدبناسلم از حافظان حدیث نبوى به حضرت عرض کردند: «اى بزرگزادۀ بزرگان! اى امامزادۀ امامان! اى نتیجۀ پاک و پسندیده و اى خلاصۀ پیامبران! تو را به حق پدران پاکیزه و نیاکان بزرگوارت که صورت مبارک خویش را به ما نشان بده و حدیثى از پدران خویش براى ما روایت کن تا یادگار شما باشد.»
آنگاه، مرکب حضرت ایستاد و پرده کنار رفت و چشم مسلمانان به جمال مبارک ایشان روشن شد؛ مردم اشک شوق میریختند. دراینحال بودند تا ظهر شد. بزرگان و قاضیان فریاد زدند: «اى مردم، گوش کنید و دل بسپارید و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را در مورد خاندانش آزرده نکنید!» ۲۴ هزار قلم آمادۀ نوشتن بود که امامرضا علیهالسلام فرمودند:
«شنیدم از پدرم موسىبنجعفر علیهماالسلام که فرمود: شنیدم از پدرم جعفربنمحمّد علیهماالسلام که فرمود: شنیدم از پدرم محمّدبنعلى علیهماالسلام که فرمود:
شنیدم از پدرم علىبنالحسین علیهماالسلام که فرمود: شنیدم از پدرم حسینبنعلى علیهماالسلام که فرمود: شنیدم از پدرم امیرمؤمنان، علىبنابىطالب علیهماالسلام که فرمود: شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: شنیدم از جبرئیل که میفرمود: شنیدم که خداوند عزّوجل فرمود: ‘کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ حِصْنِی فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی؛ کلمۀ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ برج و باروی من (حصار و قلعۀ مستحکم من) است که هرکس در آن وارد شود، از عذاب من در امان خواهد بود.’»[۲۹] مَرکب به راه افتاده بود که امام سر از کجاوه بیرون آوردند و با صدای بلند فرمودند: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِن شُرُوطِهَا؛ البته شرطهایی دارد و من از شرطهای آن هستم!»[۳۰]
همه فهمیدند که امامت، شرط توحید است.
[۲۹]. بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۲۷.
[۳۰]. اخبار و آثار امامرضا علیهالسلام، ص۲۷۷؛ عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج۲، ص۱۳۵.