من به سیبی خوشنودم
و به بوییدن یک بوته ء بابونه .
من به یک آینه ، یک بستگی پاک قناعت دارم .
من صدای پر بلدرچین را ، می شناسم ،
زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه ء عادت از یاد من و تو برود .
زندگی جذبه ء دستی است که می چیند .
زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است .
زندگی ، بعد درخت است به چشم حشره .
زندگی تجربه ء شب پره در تاریکی است .
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد .
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد .
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه ء مسدود هواپیماست .
زندگی شستن یک بشقاب است .
زندگی یافتن سکه ء دهشاهی در جوی خیابان است.
زندگی ” مجذور” آینه است .
زندگی گل به ” توان ” ابدیت ،
زندگی ” ضرب ” زمین در ضربان دل ما ،
زندگی ” هندسه ء ” ساده و یکسان نفسهاست .
هر کجا هستم ، باشم ،
آسمان مال من است .
پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است .
سهراب سپهری